کد مطلب:90393 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:130

مالک اشتر نخعی











مالك، مجاهد فی سبیل الله و شمشیر برنده، علیه كفار و دشمنان اسلام و تشیع و یار باوفا و صاحب سر امیر مومنان علیه السلام است. او در آسمان فضیلت، تقوا، ورع، شجاعت و علم، ستاره ی درخشانی است كه نظیر و همتا ندارد و در علو رتبه و مقام او همین بس كه استاد عالی قدرش امیرالمومنین علیه السلام او را به اوصافی ستوده كه در آنها مانندی ندارد:

«لله در مالك و ما مالك! و الله لو كان من جبل لكان فندا و لو كان من حجر لكان صلدا لا یرتقیه الحافر و لا یوفی علیه الطائر.» مالك در گذشت وه چه مالكی بود؟! اگر كوهی به حساب آید، یكتا كوهی بود كه نه چهارپایی توان برآمدن بر آن را داشت و نه پرنده ای را نیروی پرواز بر قله ی آن بود و اگر سنگی می بود، سخت هر آینه سنگی محكم و صیقلی بود كه چیزی بر آن نمی رویید.

[صفحه 381]

سپس فرمود:

«اللهم انی احتسبه عندك، فان موته من مصائب الدهر فرحم الله مالكا.»: پروردگارا، من او را در پناه تو به حساب تو می آورم، چرا كه مرگ او از مصائب فراگیر عالم بود. خداوند مالك را رحمت كند.

ابن ابی الحدید، در شرح یكی از سخنان مولا در وصف مالك گوید:

«كان فارسا شجاعا رئیسا من اكابر الشیعه و عظمائها، شدید التحقق بولاء امیرالمومنین علیه السلام و نصره.»: او مردی شجاع و سرداری از بزرگان شیعه بود كه در حراست و نگهداری دین می كوشید و در یاری و محبت علی علیه السلام سخت كوشا بود.

راویان، حدیثی نقل كرده اند كه بر ایمان قاطع مالك، فضیلت و عظمت وی دلالت دارد و آن اینكه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در پیشگویی وفات ابوذر فرمود: «لیموتن احدكم بفلاه من الارض نشهده عصابه من المومنین.»: در آینده یكی از شما در زمینی بی آب و علف بدرود جهان خواهد گفت و گروهی از مومنان بر جنازه ی او حضور می یابند. در بین آن گروه، حجر بن عدی و مالك حضور داشتند. مالك مجمع فضائل و كمالات انسانی بود و بحق می توان گفت، وی معلم اخلاق و مهذب نفوس در عصر خویش بوده است. روزی در حالی كه لباس زاهدانه، به تن داشت از بازار عبور می كرد، یكی از بازاریان ناآگاه و سبك مغز، به قصد استهزا سنگ ریزه ای به سوی او انداخت و حاضران را به خنده انداخت اما مالك سر به زیر انداخته و راه خود را ادامه داد. یكی از عابران كه منظره را از دور تماشا می كرد، به آن مرد نزدیك شد و گفت: آیا این شخص را شناختی؟ گفت: نه، گفت: وی مالك اشتر یار با وفای امیر مومنان علیه السلام است. آن مرد با شنیدن این سخن، رنگ از چهره اش پرید و از عمل خود سخت پشیمان گردید و سپس با شتاب برای عذرخواهی به راهی كه مالك رفته بود روانه شد، در راه از مردم پرسید مالك را ندیدید؟ گفتند: به این مسجد رفت. او به مسجد وارد شد و مالك را

[صفحه 382]

مشغول به نماز دید، اندكی صبر كرد تا نماز مالك تمام شد پس از نماز، به قدمهای مالك افتاده می بوسید! مالك گفت: این عمل برای چیست گفت: از شما عذر می خواهم، چرا كه ناآگاهانه به شما توهین نمودم! مالك گفت: بر تو گناهی نیست من بدین جهت به این مسجد آمدم كه برای تو از خداوند طلب مغفرت كنم. آری مالك، مصداق واقعی این آیه ی شریفه است كه می فرماید:

«و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.»: و بندگان خاص خدای مهربان آنان هستند كه بر روی زمین از روی فروتنی راه می روند و هرگاه مردم نادان، به آنها خطاب و عتابی كنند، با سلامت نفس و زبان خوش جواب دهند.

آمیختگی گفتار با رفتار، به گونه ای تفكیك ناپذیر، در وجود مومن به این صورت عجین شده كه هرگز سخنی از او سر نمی زند كه با رفتارش برابر نباشد.

«عن ابی عبدالله علیه السلام عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ثلاث من كن فیه كان منافقا و ان صام و صلی و زعم انه مسلم: من اذا ائتمن خان و اذا حدث كذب و اذا وعد اخلف.»: امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت می كند كه فرمود: سه خصلت در هر كس جمع شود، بی تردید منافق است، گرچه روزه دار و نمازگزار باشد و گمان كند كه مسلمان است (اسلام به زبان و قلب): اگر امینش بشمارند در امانت خیانت كند و به هنگام سخن گفتن دروغ گوید و اگر با كسی پیمان بندد وفادار نباشد.

اما پرواپیشگان پاك نهاد كه اسلام راستین و ایمان واقعی، سراسر وجودشان را در بر گرفته، هرگز امانت را خیانت نكنند و دروغ نگویند و پیمان شكن نباشند، چرا كه این سه: خیانت، دروغ و پیمان شكنی، با ایمان منافات دارند.

[صفحه 383]


صفحه 381، 382، 383.